مرگ من
|
|
در ضربان بی رنگ زمانها ، میان لختی از سکوت
میان سرزمین ماندگار
آرامگه خویش نشان کرده ام
بی هیچ دانشی.
وقت پلاسیده شدن بافت های سلول تنت !
وقتی تنها یکی از تو می ماند
زلال و روشن
برزخی دوگانگی ، بستگی ها به پایت
دریچه نور به رویت ، نشاید لحظه ای ماندن
تا که شاید در خاک شدگان این خاک قرین
مشمولت کند رحمت الهی
نظرات شما عزیزان:
|
|
|
|